افسوس

ساخت وبلاگ
به مهتاب گفتم ای مهتاب

سر راهت به کوی او

سلام من رسان و گو

تو را من دوست می دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت

بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم

ولی افسوس و صد افسوس

ز ابر تیره برقی جست

که قاصد را میان ره بسوزانید

کنون وامانده از هر جا

دگر با خود کنم نجوا

یکی را دوست می دارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

 

دوستانه...
ما را در سایت دوستانه دنبال می کنید

برچسب : افسوس,افسوس و صد افسوس,افسوس رامش,افسوس پرینسس کوش آداسی,افسوس بهرام,افسوس ترکیه,افسوس سالار عقیلی,افسوس امین بانی,افسوس کیوان ساکت, نویسنده : narnya1375o بازدید : 164 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 15:46